☆|دری به سوی سرزمین تسخیر شده4|☆
- چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۰۹ ب.ظ
- ۰ نظر
جک بایک لباس تمیز که برتنش ولباس های کثیفش که دردستانش هستند به طرف من می آید ومی گوید:«این هالباس هایی هستند که کتی رویشان شیر کاکائو ریخت.می شه بشوریشون؟».
جنیفر_ اوهوم.به من بدشون.
اولباس هارا به من داد.من هم به طرف حیاط رفتم تا باشیر آب گوشه ی حیاط،لباس هارا بشویم.
همانطور که به طرف حیاط می رفتم،لوسیِِ۱۴ساله باموهای طلایی رامی بینم که به طرف من آمد وسلام کرد.باخوشحالی گفت:«مصاحبه باخانم آلن چطور گذشت؟!».
جنیفر_ بدنبود.خانم آلن گفت نتیجه ی مصاحبه رو به خانم آلبرت گزارش می ده.
لوسی_خب راستش،ورود به مدرسه های ابتدایی سخت نیست.ولی ورود به مدرسه های دبیرستان یکم سخت تر می شه.سال بعد من هم باید تجربش کنم...همش ازاون لحظه می ترسم!
جنیفر_اوه!لوسی!اصلا ترس نداره!
لوسی_خب آره!من از پسش بر میام!.(ولبخندی می زند واز من دور می شود)
من به طرف شیر آب رفتم تا شروع به شستن لباس ها بکنم.
سارافریاد می زند:«جنیفر!»
من به اونگاه می کنم واو بالبخند به طرف من می آید.
سارا_چی شده؟چه کار می کنی؟
جنیفر_کتی روی لباس جک شیرکاکائو ریخته.می خوام لباس جک رو بشورم.
ورود به مدرسه های دبیرستان واقعا اونجوری نیست.
سلام بچه ها من برگشتم:)البته خیلی کوتاه.نت ندارم برای همین زیاد نمی مونم.
اینم پارت بعدی↑چطور بود؟
- ۰۰/۰۵/۱۳